غریبه آشنا

دوستی زیباست ودوست داشتن هنر اما به یاد دوست بودن بهترین هنر است

غریبه آشنا

دوستی زیباست ودوست داشتن هنر اما به یاد دوست بودن بهترین هنر است

ازدواج خر 

مشاعره 

رستم 

سهراب سپهری 

بشکه نفت 

ماشین مشتی مندلی 

مدرک دیپلم 

کفش یادگاری 

لیلی ومجنون 

شیرین و فرهاد

۱-ازدواج خر :
خری آمد به سوی مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش

برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات را دوست داری

خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان

ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل

خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عر عر نمود و پشتکی زد

بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت

خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن

بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن

به آداب و رسومات زمانه
شدن داخل به رسم عاقلانه

دو تا پالان خریدند پای عقدش
یه افسار طلا و پول نقدش

خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله

خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید

دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ در آیی؟

یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته

برای بار سوم خر بپرسید
که خر خانم سرش یکباره جنبید

خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند

به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی

۲-مشاعره :

من از بیگانگان هرگز ننالم
بنالم اینهمه بیمزگی را

ای که از کوچه معشوقه ما میگذری
منم از کوچه معشوقه تو میگذرم

ان روز که دلم پیش دلت بود گرو دستان مرا سخت فشردی که نرو
حالا که دلت به جای دیگر بند است کفشان مرا جفت نمودی که برو

تو نیکی کن و در دجله انداز
کبوتر با کبوتر باز با باز

نگاهم با نگاهت کرد برخورد
نمی دانم چرا حالم بهم خورد

دیشب تورا به مستی تشبیه به ماه کردم
خاک بر سر بیریختت من اشتباه کردم 

۳-چو شد روز رستم بپوشید لباس به خود عطر زد شدش با کلاس
موبایلش همی بر کمربند ببست به آن ماشین همی زود نشست
زدش ترمز دستی به زیروزون شدش رو به راه و قیافه خفن
گذشت از لب جاده وعینک گرفت همی آفتاب نبودو آفتاب گرفت
یهو داد زد که ای اسفندیار اکونتم تمام شد برام کارت بیار
چو بشنید اسفندیار این سخن از آن مرتیکه یل قولتچن
بخندید و گفت:رستم بی پدر! دو روز
off
گذاشتی شدی دربدر
بگفتا به او رستم تیپ خفن همی ریش بزی ومویش بلند
اسی فایده نداره همی گپ زنی برو رخش رو بیار بریم مخ زنی

۴-سهراب سپهرى:

اهل حمامم
پوستم مهتابی است

پدرم دلاک است
سر طاسی دارد

لنگ می اندازد
پدرم شامپویی مصرف کرد

کله اش هی کف کرد و سپس مویش ریخت
و چه اندازه سرش براق است!!!

حرفه ام دلاکی است
هدف من پاکی است

مینشیند لب سکو آرام
یک نفر با احساس

تا تصور بکند خوش پر و پاست
کودکی را دیدم

میدود در پی صابون ولگن
ای نهان در پس در

خشک آوردم خشک
مشتری های عزیز

رختها را نکنید
آبمان بند آمد

 

۵-بشکه نفت :

بشکه نفتی داخل انبار بود
سالن انبار تنگ و تار بود
عصر جمعه حول و حوش شیش و هفت
برق سالن اتصالی کرد و رفت
عده ای هم جمع بودند از قضا
صف کشیده تا کنار پله ها
یک بیک می آمدند و با ادب
لمس می کردند و می رفتند عقب
لمس می کردند مردان و زنان
هرکسی چیزی گمان می برد از آن
این یکی استادکار ذوالفنون
گفت چیزی نیست این غیر از ستون
آن یکی مرد سیاسی با دو دست
لمس کرد و گفت حتمآ قدرت است
کودکی هم روی آن دستی کشید
گفت اسنک بود با طعم شوید !
کهنه رندی هم رسید و دست زد
گفت ایران هزار و چارصد
عاشقی هم گفت این دعوا خطاست
بی خیال بشکه معشوقم کجاست
عاقلی هم میگذشت از آن کنار
گفت مارک و لیره و پوند و دلار
دختری هم ناگهان جیغی کشید
گفت مردی بود با اسب سپید
عده ای ناگاه از راه آمدند
شمعی آوردند تا روشن کنند
شمع را با فندکی افروختند
بشکه در دم منفجر شد سوختند
بشنو اما حاصل این گفتگو
ما درون بشکه نفتیم ای عمو
می رسد هر کشوری از هرکجا
پای خود را می کند در کفش ما
حرف آخر یک کلام است و همین
کاشکی بی نفت بود این سرزمین

 

۶-ماشین مشتی ممدلی :

ماشین مشدی ممدلی--------- ارزون و بی معطلی
این اٌتولی که من میگم --------- فورد قـــدیم لـــاریه
رفتن توی این اتـــــــول --------- باعث شرمســاریـه
‌نه بابٍ کورسٍ شهریـه ---------- نه قابلٍ ســــــواریه
بار کشیده بـس که از ---------- قزوین و رشت و انزلی
ماشین مشدی ممدلی-------- ارزون و بی معطـلی
ماشین مشدی ممدلی-------- صندلیهاش فنر داره
بلیت فروش مشـدی و -------- شوفر بی هنــر داره
بهر مسافـــــــرین خود -------- زحمت و دردسر داره
ماشین مشدی ممدلی------- ارزون و بی معطلــــی
مسافر از بوی اتــــــــول------- تا میشینه کسل میشه
از متلک شــــــــنیدن و ------- بور شدن خجل میشه
بس که به او فشار میاد------- دچار درد دل میـــــشه
پاره شود لـــــــباس اگر-------- گیر کند به صندلـــــی
ماشین مشدی ممدلی------- ارزون و بی معطلــــی
این اتولی کـه از قفـس ------- تنگتر و کوچیکتــــــــره
جای چهل مســـــــافر ------- گنده و چاق و لاغــره
شوفره بس که ناشیه -------- اتول همیشه پنچــره
راه نرفته در مـــــــــیره ------- لاستیک چرخ اولـــــی
ماشین مشدی ممدلی------ ارزون و بی معطلـــی
ایــــــــن اتولٍ شکسته ------- از سیستم قــــدیمیه
تایــــــــــر اون قراضه و ------- پیستون اون لحیمیــه
شـــــــوفـــره دائما پیٍ-------- لوده گری و لیـــمیـــه
یسر بالایی نمیکشـــه-------- مگر با خیلی معطلـی
بس که ماشالا محکمه-------- راه نرفته پنچــــــــــره
از حلبی شکسته هــا-------- ساخته مبل و صندلی
ماشین مشدی ممدلی------- ارزون و بی معطلــــی

 

۷-مدرک دیپلم :

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست؟
مدرک دیپلمم اینجاست ولی کار کجاست؟
هر کجایی که من مدرک خود را بردم
پاسخ این بود که یک پارتی پولدار کجاست؟
روز و شب هر چه دویدم پی همسر گفتند
از برای چو تویی همسر و غمخوار کجاست؟
پدر دختره تا دید مرا با فریاد
گفت اوٌل تو بگو درهم و دینار کجاست؟
خانه در جردن و شمران چه داری بچه؟
پست و عنوان و یا حجره و انبار کجاست؟
ست الماس و گلوبند زمرد که به آن
بکند دختر من فخر در انظار کجاست؟
یک عدد بنز مدل 98 دو در
تا کند فیس در آن در بر اغیار کجاست؟
اعتیاد ار که نداری و سلامت هستی
برگی پاکی ژن ار دکتر و بهیار کجاست؟
هر چه فریاد زدم حرف مرا کس نشنید
که به دادم برسد؟ گوش بدهکار کجاست؟
نیست چون بهر جوان عیب اکنون حمٌالم
توی میدان بکنم باربری، بار کجاست؟
مدرک دیپلم خود را بفروشم به دو پول
ایهالناس بگویید خریدار کجاست؟

 

۸-کفش یادگاری :

مرا هست کفشی ز عصر حجر
که میراث مانده ز جد پدر
شریک غمش بوده و شادیش
به پا کرده در جشن دامادیش
خدایش بیامرزد آن زنده یاد
که از خود هم این ارث بر جا نهاد
چو هی میبرم پیش هر پینه دوز
ز مغزش پریده است برق و فیوز!
بود چون که جان سخت چون کرگدن
بپوشم به هر گاه و بیگاه من
هر آنچه ز وزنش گویم کم است
که سنگین چنان کله رستم است
ز پایم بود چند سانتی گشاد
چو پاپوش افراسیاب و قباد
مرتب به پایم لخ لخ کند
ندارد چو کف پای من یخ کند
ز بس خورده اقسام واکس و پماد
مرا رنگ اصلش نیاید به یاد
ولی من ز بابای جنت پناه
شنیدم که رنگش بوده سیاه
بسی نعل خورده است بر تخت آن
شاه سم قاطر پادگان!
به هر سوی آن خورده صد دانه میخ
فرو میرود توی پایم چو سیخ
همی ترسم آخر به جرم قاچاق
که مامور گردد برایم براق
که این جزو آثار تاریخی است
چرا که خطوط تهش منحنی است
اگر عمر باقی است، سال دگر
سپارم من آن را به امواج بحر
که تا همچو زورق همراه باد
رود گویی اصلا ز مادر نزاد
و یا میزنم واکس بر رویه اش
گذارم سپس داخل موزه اش...

 

۹-لیلی و مجنون :

گله می‌کرد ز مجنون لیلی // که شده رابطه‌مان ایمیلی
حیف از آن رابطه‌ی انسانی // که چنین شد که خودت می‌دانی
عشق وقتی بشود دات‌کامی // حاصلش نیست به جز ناکامی
نازنین خورده مگر گرگ تو را // برده یا دات‌نت و دات‌ارگ تو را
بهرت ای‌میل زدم پیشترک // جای سابجکت نوشتم: به درک
به درک گر دل من غمگین است // به درک اگر غمم سنگین است
به درک رابطه گر خورده ترک // قطع آن هم به جهنم به درک
آنقدر دلخورم از این ایمیلم // که به این رابطه هم بی‌میلم
مرگ لیلی نت و مت را ول کن // همه را جای
OK
کنسل کن OFF کن کامپیوتر را جانم // یار من باش و ببین من ON ام
اگرت حرفی و پیغامی هست // روی کاغذ بنویسش با دست
نامه یک حالت دیگر دارد // خط تو لطف مکرر دارد
خسته از
Font و ز Format شده‌ام // دلخور از گردالی @ (ات) شده‌ام
کرد ریپلای به لیلی مجنون // که دلم هست از این سابجکت خون
باشه فردا تلفن خواهم کرد // هر چه گفتی که بکن خواهم کرد
زودتر پیش تو خواهم آمد // هی مرتب به تو سر خواهم زد
راست گفتی تو عزیزم لیلی // دیگر از من نرسد ایمیلی
نامه‌ای پست نمودم بهرت // به امیدی که سرآید قهرت...

 

۱۰-شیرین و فرهاد :

دوباره شب شد و من بیقرارم //
Connect
کن، زود بیا، در انتظارم

بیا، من آمدم پای
Messenger // شدم مسحور آوای Messenger

بیا
Hard دلت را ما ببینیم // گلی از گنج Home Pageت بچینیم

بیا
Icon نمای بی‌نشانم // که من جز آدرس Mail
ت ندانم

بیا امشب کمی
Online باشیم // و یا تا صبح تا Sun Shine
باشیم

بیا «انگوری» بی تو غش کرد // و حتی
Hard Diskش هم Crash کرد

بیا ای عشق
Dot Com عزیزم // به پای تو Wها بریزم

مرا در انتظار خویش مگذار // و پا ز اندازه آن بیش مگذار

بیا ای حاصل
Search جهانی // بیا اجرا کن آن File
نهانی

بیا در دل تو را کم دارم امشب // حدودا 100 مگا غم دارم امشب

اگر آیی دعایت مینمایم // دعا تا بینهایت مینمایم

اگر آیی دعای من همین است // و یا نقل بمضمونش چنین است:

مبادا لحظه‌ای
DC شوی یار // جدا از پای آن PC شوی یار

مبادا نام ما را پاک سازی // و کاخ آرزو را خاک سازی

بمان تا جاودان اندر دل من // بمان تا حل شود هر مشکل من

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد